سفارش تبلیغ
صبا ویژن
ذره ای از تکبّر به درون دل کسی راه نیافت، مگر آنکه به همان اندازه از خردش کم شد؛ اندک باشد یا بسیار . [امام باقر علیه السلام]
 
سه شنبه 88 تیر 30 , ساعت 2:29 عصر
خلیل الله از درون آتش نمرود تا چشمه زمزم

تهیه وترتیب: محمد امین الباز

أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِی حَآجَّ إِبْرَاهِیمَ فِی رِبِّهِ أَنْ آتَاهُ اللّهُ الْمُلْکَ إِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ رَبِّیَ الَّذِی یُحْیِـی وَیُمِیتُ قَالَ أَنَا أُحْیِـی وَأُمِیتُ قَالَ إِبْرَاهِیمُ فَإِنَّ اللّهَ یَأْتِی بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِهَا مِنَ الْمَغْرِبِ فَبُهِتَ الَّذِی کَفَرَ وَاللّهُ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ [البقرة : 258]

آیا باخبری از کسی که با ابراهیه در باره(الوهیت ویگانگی)پروردگارش راه مجادله وستیز در پیش گرفت،بدان علت که خداوند بدو حکومت وشاهی داده بود،هنگامی که ابراهیم گفت:پروردگار من کسی است که زنده میگرداند ومیمیراند. او گفت: من(با عفو وکشتن)زنده میگردانم ومیمیرانم . ابراهیم علیه السلام گفت: خداوند خورشید را از خاور بیرون می آورد تو اگر قدرت داری از باخترش در آر. پس آن مرد کافر واماند ومبهوت شد. وخداوند مردم ستمکار را هدایت نمیکند.

نمرود همه چیز داشت،جز خدایی خواست این را نیز داشته باشد. خود را خدا خواند وچابلوسانش ادعای او را پذیرفتند وخدا نامیدندش. سطوت نمرود در برابر چشم  های ابراهیم بی ارزش بود واو را مثل بت های دیگر زشت وقبیح می پنداشت چرا که این چرخ وفلک را آفریننده وپروردیگاری است بزرگ وتوانا. ابراهیم پدر خود ومردم را به ترک بت پرستی دعوت کرد وبت ها را شکست نمرود به خشم آمد وابراهیم با نمرود ستیزه نمود. ابراهیم به نمرود گفت: خدای من خورشید را از خاور بیرون می آورد تو اگر قدرت داری از باخترش در آر. نمرود ابراهیم را به زندان افگند،سپس دستور داد او را در آتش افگند. صدای ضجه وغریو مردم بلند شد.

در آن حال ابراهیم میان آتش،بهشت را با پرندگان آبی وطلایی وجوی های لاجوردی وسبز آن تماشاکرد.

در میان شعله های فراری آتش فرشته آسمانی را دید.

فرشته به وی گفت،ابراهیم آیا نیازی داری؟

ابراهیم علیه السلام پاسخ داد: به تو؟ نه.

فرشته گفت: به خدا چطور؟

ابراهیم علیه السلام گفت: خدا در چنین حالی خود،مرامی بیند وگفتگوهای دل ونیاز های نا گفته مرا می شنود. مردم تماشا چی در اضطراب ونگرانی ماندند. ولی چیزی نگذشت که ابراهیم علیه السلام از سوی دیگر آتش بیرون آمد،فریاد شادمانی از دل مردم بر خاست." خدا آتش را بر ابراهیم علیه السلام سرد کرد وفرمان داد که اورا نسوزاند، فقط به وی نور دهد."

گفتند در آن روز تمام آتشها ی روی زمین سرد شد وخاموش شد،والله أعلم.

مرد نمرود در اعماق دل،ترس مبهم واحترام بسیار به ابراهیم علیه السلام پیدا کرد. از در آتشی باوی در آمد. ابراهیم را نوازش کرد وبا خانواده اش وبا هر آنکه به آیین او گرویده بودند،از بابل بیرون کرد.

ابراهیم علیه السلام به سوی شام (سوریه)وفلسطین رهسپار گردید. از آنجا به مصر رفت. گل سپید زیبایی ساره،زن ابراهیم،دل مصریهای سبزه را ربود. فرعون سر آمد دلباختگان او شد . او را به بارگاه خود طلبید. با او گفت وشنیدکرد.

فرعون ساره را با احترام وعطایا یی  زیادی آزاد ساخت دختر جوانی هم به نام هاجر به وی هدیه کرد. ساره شادمان شد وچه بسا رنجها که در شادمانیها پنهان است. ابراهیم علیه السلام به فلسطین باز گشت زن زیبا،دارایی فراوان وراه روشنی در پیش داشت لیک هر چه شخص دارد باز به دنبال چیز هایی می رود که ندارد،همانها نزدش عزیزتر است. ابراهیم درد مند شد که چرا فرزندی ندارد. اما به ساره همان روز زناشویی قول داده بود برایش رقیبی نیاورد.

ساره دلش بر ابراهیم علیه السلام هشتادوشش ساله سوخت،هاجر کنیز مصری خود را به وی داد، مطمئن بود که فرزندی از او نمی شود ،اما هاجر آبستن شد. اسماعیل را به دنیا آورد.

شعله شادمانی و.. ،یکی بر ابراهیم ودیگری بر ساره افتاد . ساره رشک تندی برد خدا به ابراهیم فرمان داد دل ساره را نشکند. ابراهیم علیه السلام چاره در این دید که هاجر واسماعیل را از جلو دیدگان او دور سازد. آنها را با خود به عربستان برد. از عالم بالا به دلش وحی آمد که آنها را به جای معینی ببرد . به همان نقطه  برد. ابراهیم از دیدار کوهها ی سیاه وشکافدار وسرزمین خشک آن وحشت کرد.

ترسید آنها را در آنجا بگذارد،همانگاه اعتماد به یزدان کریم ورحیم در دلش راه یافت.

اسماعیل شیر خوار را با هاجر ویک خیک خرما ویک مشک آب در آنجا گذاشت وبه هاجر چنین گفت: "  من تو را با فرزندت به امید خدا همینجا می گذارم.

هاجر علیها السلام خود را در آغوش وی افکند،گریست وگفت: یک زن بینوا ویک فرزند خرد سال را در این گوشه تنهایی چه گونه می گذاری؟

ابراهیه علیه السلام جواب داد: تنها نیستی،خدا را داری. ابراهیم علیه السلام این حرف را گفت ورفت. حضرت هاجر علیها السلام وفرزندش اسماعیل علیه السلام در یک بیابان خشک وخالی ماندند. حضرت هاجر  اسماعیل را در آغوش گرفت دید گان را بست تا شاید نوری که ابراهیم در دلش روشن کرده بود ببیند. باد های تند وریگهای سوزان،جسم وجان هر دوی آنها را ملتهب ساخت. زبان شان مانند یک قطعه چرم شد.

حضرت هاجر علیهاالسلام به نا امیدی راهی را که میان تپه ها بود در پیش گرفت،از فرزندش دور شد  به دنبال آب،برفراز نزدیکترین کوه،کوه "صفا" رفت. به اطراف نگاه کرد نه آبی یافت ونه آدمی.

پایین آمد وبه طرف کوه "مروه" رفت . از بالای آن بیابان را نگریست،جز تخته سنگهای سیاه چیزی ندید. هفتر بار این کار را انجام داد. آخرین بار از بالای همین کوه صدایی شنید سراسیمه به سوی فرزندش دوید.فرشته یی پهلوی اسماعیل آمده بود وبه فرمان خدا بالش را به زمین زده بود،آبی در آنجا نمایان ساخته بود - وخدا دانا تر است-  مادر وطفل از آن نوشیدند سپس هاجر با خاک وسنگ دور چشمه را بالا آورد،نام آن چاه زمزم شد.هزاران سال مردم وشترها از آن نوشیدند. چندین بار این چاه،از دیدگان مردم پنهان شد ولی سر انجام خدا آن را به دست عبد المطلب چنانکه مشهور است نمایان ساخت .منبعhttp://www.55a.net


سه شنبه 88 تیر 30 , ساعت 12:52 عصر
اندرزهای ارزشمند لقمان به فرزندش

تهیه کننده: عبدالعزیز سلیمی      

1- فرزندم هیچکس و هیچ چیز را با خداوند شریک مکن!

2- با پدر و مادرت بهترین رفتار را داشته باش!

3- بدان که هیچ چیز از خداوند پنهان نمی ماند!

4- نماز را آنگونه که شایسته است بپادار!

5- اندرز و نصیحت دیگران را فراموش مکن!

6- در مقابل پیش آمدها شکیبا باش !

7- از مردم روی مگردان و با آنها بی اعتنا مباش!

8- با غرور و تکبر با دیگران رفتار مکن!

9- در راه رفتن میانه رو باش!

10- بر سر دیگران فریاد مکش و آرام سخن بگو!

11- از طریق اسماء و صفات خداوند  او را بخوبی بشناس!

12- به آنچه دیگران را اندرز می دهی خود پیشتر عمل کن!

13- سخن به اندازه بگو!

14- حق دیگران را به خوبی اداء کن!

15- راز و اسرارت را نزد خود نگاه دار!

16- به هنگام سختی دوست را آزمایش کن!

17- با سود و زیان دوست را امتحان کن!

18- با بدان و جاهلان همنشینی مکن!

19- با اندیشمندان و عالمان همراه باش!

20- در کسب و کار نیک جدّی باش!

21- بر کوتاه فکران و ضعیفان اعتماد مکن!

22- با عاقلان ایماندار مدام مشورت کن!

23- سخن سنجید?همراه با دلیل را بیان کن!

24- روزهای جوانی را غنیمت بدان!

25- هم مرد دنیا و هم مرد آخرت باش!

26- یاران و آشنایان را احترام کن!

27- با دوست و دشمن خوش اخلاق باش!

28- وجود پدر و مادر را غنیمت بشمار!

29- معلم و استاد را همچون پدر و مادر دوست بدار!

30- کمتر از درآمدی که داری خرج کن!

31- در هم?امور میانه رو باش!

32- گذشت و جوانمردی را پیشه کن!

33- هر چه که می توانی با مهمان مهربان باش!

34- در مجالس و معابر چشم و زبان را از گناه باز دار!

35- بهداشت و نظافت را هیچگاه فراموش مکن!

36- هیچگاه دوستان و هم کیشان خود را ترک مکن!

37- فرزندانت را دانش و دینداری بیاموز!

38- سوارکاری و تیراندازی و ... را فراگیر! 

39- در هر کاری از دست و پای راست آغاز کن!

40- با هر کس به انداز?درک او سخن بگو!

41- به هنگام سخن متین و آرام باش!

42- به کم گفتن و کم خوردن و کم خوابیدن خود را عادت بده!  

43- آنچه را که برای خود نمی پسندی برای دیگران مپسند!

44- هر کاری را با آگاهی و استادی انجام بده!

45- نا آموخته استادی مکن!

46- با ضعیفان و کودکان سرّ خود را در میان نگذار!

47- چشم به راه کمک و یاری دیگران مباش!

48- از بدان انتظار مردانگی و نیکی نداشته باش!

49- هیچ کاری را پیش از اندیشه و تدبر انجام مده!

50- کار ناکره را کرده خود مدان!

51- کار امروز را به فردا مینداز!

52- با بزرگتر از خود مزاح مکن!

53- با بزرگان سخن طولانی مگو!

54- کاری مکن که جاهلان با تو جرأت گستاخی پیدا کنند!

55- محتاجان را از مال خود محروم مگردان!

56- دعوا و دشمنی گذشته را دوباره زنده مکن!

57- کار خوب دیگران را کار خود نشان مده!

58- مال و ثروت خود را به دوست و دشمن نشان مده!

59- با خویشاوندان قطع خویشاوندی مکن!

60- هیچگاه پاکان و پرهیزکاران را غیبت مکن!

61- خود خواه و متکبر مباش!

62- در حضور ایستادگان منشین!

63- در حضور دیگران دندان پاک مکن!

64- با صدای بلند آب دهان و بینی را پاک مکن!

65- به هنگاه خمیازه دست بر دهان خویش بگذار!

66- حالت خستگی را در حضور دیگران ظاهر مکن!

67- در مجالس انگشت در بینی مینداز!

68- کلام جدی را با مزاح آمیخته مکن!

69- هیچکس را پیش دیگران خجل و رسوا مکن!

70- با چشم و ابرو با دیگران سخن مگو!

71- سخن گفته شده را تکرار مکن!

72- از شوخی و مزاح خود کمتر کن!

73- از خود و خویشاوندان نزد دیگران تعریف مکن!

74- از پوشیدن لباس و آرایش زنان پرهیز کن!

75- از خواسته های نابجای زن و فرزندان پیروی مکن!

76- حرمت هر کس را در حد خود نگاه دار!

77- در بد کاری با اقوام و دوستان همکاری مکن!

78- از مردگان به نیکی یاد کن!

79- از حضومت و جنگ افروزی جدّا پرهیز کن!

80- با چشم احترام به کار دیگران نگاه کن!

81- نان خود را بر سفره ی دیگران مخور!

82- در هیچ کاری شتاب مکن!

83- برای جمع آوری بیش از حد مال و ثروت حرص مخور!

84- به هنگاه خشم شکیبا باش و سخن سنجیده بگو!

85- از پیش دیگران غذا و میوه بر مدار!

86- در راه رفتن از بزرگان پیشی مگیر!

87- سخن و کلام دیگران را قطع مکن!

88- به هنگام راه رفتن جز به ضرورت چپ و راست خود را نگاه مکن!

89- در حضور مهمان بر کسی خشم مگیر!

90- مهمان را به هیچ کاری دستور مده!

91- با دیوانه و مست سخن مگو!

92- برای کسب سود و دوری از زیان آبروی خود را مریز!

93- در کار دیگران کنجکاوی و جاسوسی مکن!

94- در اصلاح میان مردم هیچ گاه کوتاهی مکن!

95- ادب و تواضع را هیچ گاه فراموش مکن!

96- با خداوند صادق و با مردم با انصاف باش!

97- بر آرزو ها و خواسته های خود غالب باش!

98- خدمتکاری بزرگان و همکاری  با مستمندان را فراموش مکن!

99- با بزرگان با ادب و با کودکان مهربان باش!

100- با دشمنان مدارا کن و در مقابل جاهلان خاموش باش!

101- در مال و مقام دیگران طمع مکن!

102- از رفت و آمد و مال  و مرام و مسلک خویش کمتر بگو!

103- بجز خداوند هیچ کس و هیچ چیز را فرمانروا و فریادرس خویش مشمار!

104- عمر و روزی با حساب و کتاب است، پس مترس و طمع مکن!

105- عمر را برای عمل و عبادت و پاکی و پرهیزکاری غنیمت بدان!

106- اگر بهشت را می طلبی از فساد و ستم و گردن کشی پرهیز کن!

اعجاز علمی منبع
سه شنبه 88 تیر 30 , ساعت 12:51 عصر
اندرزهای ارزشمند لقمان به فرزندش

تهیه کننده: عبدالعزیز سلیمی      

1- فرزندم هیچکس و هیچ چیز را با خداوند شریک مکن!

2- با پدر و مادرت بهترین رفتار را داشته باش!

3- بدان که هیچ چیز از خداوند پنهان نمی ماند!

4- نماز را آنگونه که شایسته است بپادار!

5- اندرز و نصیحت دیگران را فراموش مکن!

6- در مقابل پیش آمدها شکیبا باش !

7- از مردم روی مگردان و با آنها بی اعتنا مباش!

8- با غرور و تکبر با دیگران رفتار مکن!

9- در راه رفتن میانه رو باش!

10- بر سر دیگران فریاد مکش و آرام سخن بگو!

11- از طریق اسماء و صفات خداوند  او را بخوبی بشناس!

12- به آنچه دیگران را اندرز می دهی خود پیشتر عمل کن!

13- سخن به اندازه بگو!

14- حق دیگران را به خوبی اداء کن!

15- راز و اسرارت را نزد خود نگاه دار!

16- به هنگام سختی دوست را آزمایش کن!

17- با سود و زیان دوست را امتحان کن!

18- با بدان و جاهلان همنشینی مکن!

19- با اندیشمندان و عالمان همراه باش!

20- در کسب و کار نیک جدّی باش!

21- بر کوتاه فکران و ضعیفان اعتماد مکن!

22- با عاقلان ایماندار مدام مشورت کن!

23- سخن سنجید?همراه با دلیل را بیان کن!

24- روزهای جوانی را غنیمت بدان!

25- هم مرد دنیا و هم مرد آخرت باش!

26- یاران و آشنایان را احترام کن!

27- با دوست و دشمن خوش اخلاق باش!

28- وجود پدر و مادر را غنیمت بشمار!

29- معلم و استاد را همچون پدر و مادر دوست بدار!

30- کمتر از درآمدی که داری خرج کن!

31- در هم?امور میانه رو باش!

32- گذشت و جوانمردی را پیشه کن!

33- هر چه که می توانی با مهمان مهربان باش!

34- در مجالس و معابر چشم و زبان را از گناه باز دار!

35- بهداشت و نظافت را هیچگاه فراموش مکن!

36- هیچگاه دوستان و هم کیشان خود را ترک مکن!

37- فرزندانت را دانش و دینداری بیاموز!

38- سوارکاری و تیراندازی و ... را فراگیر! 

39- در هر کاری از دست و پای راست آغاز کن!

40- با هر کس به انداز?درک او سخن بگو!

41- به هنگام سخن متین و آرام باش!

42- به کم گفتن و کم خوردن و کم خوابیدن خود را عادت بده!  

43- آنچه را که برای خود نمی پسندی برای دیگران مپسند!

44- هر کاری را با آگاهی و استادی انجام بده!

45- نا آموخته استادی مکن!

46- با ضعیفان و کودکان سرّ خود را در میان نگذار!

47- چشم به راه کمک و یاری دیگران مباش!

48- از بدان انتظار مردانگی و نیکی نداشته باش!

49- هیچ کاری را پیش از اندیشه و تدبر انجام مده!

50- کار ناکره را کرده خود مدان!

51- کار امروز را به فردا مینداز!

52- با بزرگتر از خود مزاح مکن!

53- با بزرگان سخن طولانی مگو!

54- کاری مکن که جاهلان با تو جرأت گستاخی پیدا کنند!

55- محتاجان را از مال خود محروم مگردان!

56- دعوا و دشمنی گذشته را دوباره زنده مکن!

57- کار خوب دیگران را کار خود نشان مده!

58- مال و ثروت خود را به دوست و دشمن نشان مده!

59- با خویشاوندان قطع خویشاوندی مکن!

60- هیچگاه پاکان و پرهیزکاران را غیبت مکن!

61- خود خواه و متکبر مباش!

62- در حضور ایستادگان منشین!

63- در حضور دیگران دندان پاک مکن!

64- با صدای بلند آب دهان و بینی را پاک مکن!

65- به هنگاه خمیازه دست بر دهان خویش بگذار!

66- حالت خستگی را در حضور دیگران ظاهر مکن!

67- در مجالس انگشت در بینی مینداز!

68- کلام جدی را با مزاح آمیخته مکن!

69- هیچکس را پیش دیگران خجل و رسوا مکن!

70- با چشم و ابرو با دیگران سخن مگو!

71- سخن گفته شده را تکرار مکن!

72- از شوخی و مزاح خود کمتر کن!

73- از خود و خویشاوندان نزد دیگران تعریف مکن!

74- از پوشیدن لباس و آرایش زنان پرهیز کن!

75- از خواسته های نابجای زن و فرزندان پیروی مکن!

76- حرمت هر کس را در حد خود نگاه دار!

77- در بد کاری با اقوام و دوستان همکاری مکن!

78- از مردگان به نیکی یاد کن!

79- از حضومت و جنگ افروزی جدّا پرهیز کن!

80- با چشم احترام به کار دیگران نگاه کن!

81- نان خود را بر سفره ی دیگران مخور!

82- در هیچ کاری شتاب مکن!

83- برای جمع آوری بیش از حد مال و ثروت حرص مخور!

84- به هنگاه خشم شکیبا باش و سخن سنجیده بگو!

85- از پیش دیگران غذا و میوه بر مدار!

86- در راه رفتن از بزرگان پیشی مگیر!

87- سخن و کلام دیگران را قطع مکن!

88- به هنگام راه رفتن جز به ضرورت چپ و راست خود را نگاه مکن!

89- در حضور مهمان بر کسی خشم مگیر!

90- مهمان را به هیچ کاری دستور مده!

91- با دیوانه و مست سخن مگو!

92- برای کسب سود و دوری از زیان آبروی خود را مریز!

93- در کار دیگران کنجکاوی و جاسوسی مکن!

94- در اصلاح میان مردم هیچ گاه کوتاهی مکن!

95- ادب و تواضع را هیچ گاه فراموش مکن!

96- با خداوند صادق و با مردم با انصاف باش!

97- بر آرزو ها و خواسته های خود غالب باش!

98- خدمتکاری بزرگان و همکاری  با مستمندان را فراموش مکن!

99- با بزرگان با ادب و با کودکان مهربان باش!

100- با دشمنان مدارا کن و در مقابل جاهلان خاموش باش!

101- در مال و مقام دیگران طمع مکن!

102- از رفت و آمد و مال  و مرام و مسلک خویش کمتر بگو!

103- بجز خداوند هیچ کس و هیچ چیز را فرمانروا و فریادرس خویش مشمار!

104- عمر و روزی با حساب و کتاب است، پس مترس و طمع مکن!

105- عمر را برای عمل و عبادت و پاکی و پرهیزکاری غنیمت بدان!

106- اگر بهشت را می طلبی از فساد و ستم و گردن کشی پرهیز کن!


سه شنبه 88 تیر 30 , ساعت 12:31 عصر
 
 
   
 
سپس بی نماز شدم

نجیب الزامل / ترجمه: ابوعامر ملامحمدی

«راز نماز در این است؛ نماز دنیا را تغییر نمیدهد، نماز ما را تغییر میدهد، ما دنیا را تغییر میدهیم».

نوجوان بودم، و جریان هایفکریما را همه جا تعقیب میکردند، در هر کتاب، در هر بحث و گفتگو. روزهایدبیرستان دشوارترین روزهایزندگی­ام بود، روزهایشک و حیرت، روزهایگم گشتگیو سرگردانیمیان مدرسه هایاندیشه یوضعی.

مدارس فکری مرا با خود بردند و من از بزرگان اندیشه ی جهان الهام گرفتم و مدت زیادی اسیر اندیشه ی اندیشمندان آلمانی شدم. با وجود آنکه از کودکی انگلیسی می خواندم اما این ترجمه ی انگلیسی نوشته های «گوته» و «شیلر» و «کانت» و «نیچه» و «ریلکه» بود که فکرم را ربود.

پس از آن با «شاپنهاور» آشنا  شدم. او اندیشه های نیچه را در باره ی اوج قدرت و عدالت نیرو و جبروت در سرم فرو کرد، گو اینکه این اندیشه ها دینی بود که او مبشر آن بود.

نیچه مرا با توجیه ها و دلایل سخت خود همراه کرد. توجیهاتی که به سختی صعود به کوه های باواریا بود. صعود به قله ای که او آن را «اراده ی بالا» می خواند. سپس او مرا به ساحل «برتراند راسل» پرتاب کرد.

پس از آن به  مدرسه ی «فابین» در نیمه ی جدی «برنارد شاو» اهتمام ورزیدم و با «انگلز» از دنیا بریدم..

اندیشه، کاملا و به دور از روح متصل به آسمان، مرا با خود برد. به دور از آنجایی که «یقین» همه چیز است و ایمان خورشیدی است که از دور می تابد اما از همه­ی عناصر وجود به تو نزدیک­تر است زیرا این ایمان نیروی وجود است.

سرگردان شدم... با آنچه که از کتابها دانسته بودم سرکش و مغرور شدم. دیگر سراغ کتابهایی که در کودکی مرا تا خواب همراهی می­کردند نرفتم. کتاب­های دینی در تفسیر و فقه حدیث و ادبیات عرب...

دست از آنچه آن را دنیایی قدیمی که غبار تاریخی مبهم آن را در برگرفته برداشتم. رو به دانستنی­هایی آوردم که در آن نور اندیشه­ی انسانی روشنگری می­کرد... و سپس... بی نماز شدم.

معلم زبان عربی ما ـ خدایش رحمت کند ـ انسانی متدین از اهل غزه بود. انسانی بود با فکری استوار و از آنجایی که من به دانستن میل داشتم و در ادبیات برجسته بودم توجهی ویژه به من داشت.

 پس از آن بین من و او دوستی خارج از محیط مدرسه برقرار شد تا اینکه اندیشه­های اگزیستانسیالیستی مرا ربودند. فلسفه­ای که اولین لغزشگاه من برای وارد شدن به دیگر فلسفه­ها بود.

معلمم بارها مرا از این باز می­داشت و مرا هشدار می­داد. به من می­گفت تو در سنی نیستی که بر دنیا و بر معارف امت خود و دیگر ملت­ها حکم صادر کنی. به منبع خودت برگرد و از آن برگیرو خود را نیرومند کن و پس از آن از دیگر منابع نیز استفاده کن. آنگاه خواهی توانست بدون آنکه چیزی از آن به درونت راه یابد از منابع دیگر نیز بهره بگیری و عناصر تشکیل دهنده ی آن را بفهمی زیرا آن هنگام درک معرفتی تو که بر پایه ی فرهنگ و دینت شکل گرفته مانع از آن خواهد شد...

اما من سرکشی کردم... حس کردم موجی روشن مرا با خود برد و او را پشت سرم در دریاهای تاریکی رها کردم...

در راه مادی جدیدی که در پی گرفته بودم و در سن 17 سالگی، برای مجله ی «الجمهور» لبنان مقاله می نوشتم. آنها مرا انسانی بزرگ در کشورم تصور می کردند و به مانند شخصی بزرگسال برایم نامه می نوشتند و حواله های بانکی را برایم می فرستادند. پس از آن به نوشتن مقالات انگلیسی در یک مجله ی انگلیسی زبان که در بحرین منتشر می شد پرداختم. نامم به عنوان اندیشمندی آزاد بر سر زبان ها افتاده بود.

نوشته های من تراوشی بود از اطلاعات و کتابهایی که سالها در درون خود ریخته بودم. سرم را از کتابی برنداشته، به کتاب دیگری مشغول می شدم تا اینکه علوم فلک و انسان شناسی و دیرین شناسی و پزشکی و جغرافیا مرا فریفته ی خود کرد. نوشته های دانشمندانی را می خواندم که قبلا از «غیر روحانی» بودنشان اطمینان حاصل کرده بودم تا آنکه تفکر مرا با اندیشه هایی که از طریق استدلال مادی قابل اثبات نیست پراکنده نسازند.

مجلات و روزنامه ها درهای خود را به رویم گشودند. در حالی که هنوز در مرحله ی دبیرستان بودم اما بسیار پرکار برای مجلات و روزنامه هایی در لبنان و کویت و ایران و بحرین و آمریکا می نوشتم. فریفته ی خود گردیدم و معلمم را متکبرانه از بالا می دیدم.

«چرا دیگر نماز نمی خوانی؟» این سوالی بود که معلمم از من پرسید. در پاسخ گفتم: «آیا نماز دنیا را تغییر می دهد؟» در پاسخم جمله ای را گفت که عقلم را پراند و ارکان درونم را که گمان می بردم بر پایه ای محکم قرار دارند، لرزاند: «درست است. نماز دنیا را تغییر نمی دهد. اما ما را تغییر می دهد و ما دنیا را تغییر خواهیم داد» اما من در برابر تاثیر دهشتناک آن جمله مقاومت کردم و به گمراهی خویش ادامه دادم.

سال ها از پی هم رفتند و من به خانه بازگشتم. در خانه ی ما هیچ شوخی و سهل انگاری درباره ی نماز وجود نداشت. پدرم از رفتن به مسجد مراسمی نورانی می ساخت و مادرم ما را پیش از اذان صبح برای نماز بیدار می کرد! نفسم را به زور زیر پا گذاشتم و دوباره نمازخوان شدم اما هنوز آن تکبر درون را داشتم...

تا اینکه بیمار شدم و پزشک به من گفت: «متاسفم نجیب، بدون تردید پس از 9 ماه خواهی مرد»

آن هنگام در شهر ساحلی تاکوما در آمریکا بودم. تنها از تپه ی سبزی بالا رفتم. اقیانوس عظیم را در برابر داشتم و دیگر هیچ نبود جز من و آسمان و آب و مرگ، و زندگی. از خود پرسیدم: آیا خواهم توانست چیزی را تغییر دهم؟

غرق در تامل بودم و اشک هایی که از چشمانم جاری بود وسعت اقیانوس را در حالتی مه آلود و مبهم فرو می برد که ناگهان آن جمله به ذهنم پرید: «نماز ما را تغییر می دهد، ما دنیا را تغییر خواهیم داد»...

به سرعت به محل اقامتم برگشتم و این جمله را بی هیچ مقدمه ای و بی هیچ جمله ی دیگری به معلمم تلگراف کردم. پاسخ او این بود: «خداوند تو را برگرداند، با خیالی آسوده زندگی کن».

بزرگترین نمازی که مرا با خود برد در کنار ساحل اقیانوس اطلس در تاکومای آمریکا بود... آنجا بود که دانستم «الله» حق است و دانستم که حق یعنی چه و اینکه معنای نهایی آن در آسمان است نه در زمین...

و هنوز نمرده ام.

-------------------------

نجیب الزامل نویسنده و روزنامه نگار سعودی و عضو مجلس شورای سعودی است. وی در روزنامه ی الاقتصادیه و الیوم مقاله می نویسد. آنچه گذشت داستان الحاد و سپس بازگشت او بود. 

برگرفته از بیداری اسلامی

http://www.55a.net 

سه شنبه 88 تیر 30 , ساعت 12:4 عصر
وجوه اعجاز قرآن
 
   
 

 

پیشگفتار

خداوند پاک هنگامی که حکمت خود را بر روی زمین گسترانید سعادت دنوی واخروی انسان را فالب کتابی نازل کرد که آن را قرآن کریم نا مید ودرهرعصروزمان مطابق استعداد مردم آیاتی را نازل می ساخت وبرای بیان خردمندانه این احکام راهنمایانی برای انسان می فرستاد .

پس این هدایتنامة بزرگ الهی جامع تمام نیازهای بشری بوده ومربوط به همة ادواروعصرهاست وتمامی انسانها را شامل خواهد شد .احکام وعبادات ، قوانین ،فضایل وآداب وقوانین سیاسی ،مدنی ، اجتماعی واقتصادی همگی درقرآن جمع شده اند .

خداوند با نزول قرآن حجتش را برافراد تمام کرده وهیچ کتابی مثل قرآن جوابگوی کلی نیازهای انسان نخواهد بود.احکام وعبادات ، فضایل ، آداب وقوانین سیاسی درآن بیان شده وهمین موارد است که نشان می دهد این یک ساختة انسانی نبوده بلکه خارق العادة ومعجزه ای است الهی پس حتما منشأیی غیرانسانی دارد .

دلایل اعجاز قرآن کریم؟ 

1- قرآن زمان ومکان را درهم شکسته است .

 این معجزة‌ جاویدان امروزه همان است که 1400 سال پیش توسط رسول اکرم صلى الله علیه وسلم آورده شد .مسائل وحوادث قرآن با این که مربوط به هزاران سال پیش است دراصلشان هیچگونه تردیدی ایجاد شده است این معجزة قرآن است که درمحدودة زمان ومکان قرارنگرفته واز 1400 سال پیش بدون هیچ گونه تحریفی باقی مانده است.

2-قرآن یک معجزة روحانی :

قرآن معجزه ای است که با عقلها واندیشه ها وارواح انسانها سروکاردارد . بنابراین این معجزة روحانی از معجزات دیگر که اغلب جسمی هستند برترخواهدبود .

اینجاست که گفته می شود قرآن معجزه ایست که بشردربرابرآن زانوی ناتوانی برزمین زده است وبنابراین آنجا که خداوند تحدی می کند هیچکس نتوانسته پاسخ گوی اوباشد .خداوند درمیان اعراب که زبان آنها از گسترده ترین زبانهای دنیا بوده ودرفصاحت وبلاغت کسی به پای آنها نمی رسیده تحدی می کند واینست اعجاز لفظی قرآن که با اعجاز معنوی  آن همراه است .

اعجاز قرآن از نظر تشریع و قانونگذاری:

قبل از طلوع اسلام مردم در جهل و انحطاط علمی بسر می‌بردند، در آن دوران تاریک، اختلافات نژادی، قانون زور و هرج و مرج اجتماعی به ملل جهان خاصه عرب حکومت می‌کرد. عرب ها قبل از اسلام از«عقاید خرافی بهره فراوان داشت و دارای یک قانون و نظام اجتماعی واحد نبود بت‌پرستی، زنده به گور کردن دختران و ...»ولی وقتی که نور اسلام توسط حضرت محمد صلى الله علیه وسلم در مکه درخشید، توحید جایگزین بت‌پرستی شد و جهل و رذایل جای خود را به علم و فضایل دادند و این پیشرفت‌ها، امتیازات و افتخاراتی که نصیب مسلمانان شد، در اثر تعالیم عالی قرآن مجید بود که بر تمام کتاب‌های آسمانی برتری دارد و قوانینش بر پایه عقل استوار و در قانونگذاری روش اعتدال و میانه‌روی را در پیش گرفته است، بطور مثال در مورد انفاق چنین تذکر می‌دهد.

{وَلاَ تَجْعَلْ یَدَکَ مَغْلُولَةً إِلَى عُنُقِکَ وَلاَ تَبْسُطْهَا کُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَّحْسُوراً}[الإسراء:29]؛هرگز دستت را بر گردنت زنجیر مکن «و ترک بخشش نما»و بیش از حد آنرا مگشا تا مورد سرزنش قرار گیری و از کار فرومانی. قرآن مجید مردم را به عبادت خداوند، تفکر در آیات الهی، تجویز معاملات و تحریم ربا، امر به ازدواج برای تأمین نیاز فطری، خوش رفتاری با همسر و امر به معروف و نهی از منکر... دعوت می‌کند بنابراین، قانون قرآن و تعالیم اسلام طوری است که تمام مصالح فردی و اجتماعی را در نظر گرفته و قوانین را به نحوی تنظیم کرده که تمام نیازمندی‌های مختلف جوامع بشری را شامل و تمام جهات معنوی و اخروی را دربر می‌گیرد، یعنی هم به امور زندگی و هم به اصلاح جهان آخرت نظارت دارد.

اعجاز قرآن از دریچه  معارف دینی :

معجزه یک پیامبرعلاوه براینکه  باید شکننده قوانین بشری وخارج از حوزة توانمندیهای آن بوده باشد درعین حال باید از سنخ اموری باشد که درعصرآن پیامبرمردم ویا نخبگانی از آنان درآن به نبوغ وکمال بشری رسیده باشند .از اینروست که معجزة پیامبرخاتم صلى الله علیه وسلم کتاب است .این کتاب بزرگ الهی که ابعاد وجوانب اعجازی آن هزاران اندرهزارمی باشد درلفظ ودرمعنی درامروزودرفردا درادب وبلاغت واسلوب وروش تألیف دراثبات نزول قرآن ، درعلوم ومعارف قرآن، دربرنامه شریعت قرآن ودرتأثیرگذاری فوق العاده آن برفطرت وران بشری وبلاخره اعجاز قرآن درعرصه علوم کنونی وتجربی. مأموریت اصلی وموضوع اساسی قرآن همانا ‹‹‌ انسان ›› است .وظیفة قرآن این است که چهارچوب های بنیادین یک جهان بینی کلی وهستی ورابطة آن با آفریدگارآنرا پی ریزی نموده وجایگاه انسان دراین میان رامعرفی نماید وآنگاه براساس این بینش ها ونگرش ها یعنی براساس این جهان بینی کلی نظامی را برای زندگی بوجود آورد که به انسان میدان می دهد .

ایدئولوژی مذهبی اسلام درقرآن بیان شده وزیربنای مسائل دینی درآن ذکر شده است .قرآن از مهمترین مسائل زندگی انسانی که مسئله معاد می باشد ومسائل عقیدتی که مربوط به اثبات وجود خداست وابتدایی ترین مسائل است را بیان می دارد .آنجایی که می گوید :{ فَإِذَا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذَا هُمْ یُشْرِکُونَ}[ العنکبوت:65]؛ پس چون درکشتی سوارشوید بخوانند خدارا به غش پس چون نجات داد ایشان را آن گاهه ایشان مشرک می شوید .

توحید فکری واستدلالی همگی درقرآن بیان شده . این آیات کشش وجاذبه ای خاص دارد وخدا را باعظمت بی پایان دراعماق روح انسان جاری می دهد .

{ هُوَ اللَّهُ الَّذِی لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ عَالِمُ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ هُوَ الرَّحْمَنُ الرَّحِیمُ هُوَ اللَّهُ الَّذِی لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِکُ الْقُدُّوسُ السَّلَامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَیْمِنُ الْعَزِیزُ الْجَبَّارُ الْمُتَکَبِّرُ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا یُشْرِکُونَ هُوَ اللَّهُ الْخَالِقُ الْبَارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الْأَسْمَاء الْحُسْنَى یُسَبِّحُ لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ }[الحشر: 22-24]؛ اوست خدایی که جزاوخدایی نیست دانای نهان وهویدا. اوبخشنده ومهربان است .اوخدایی است که جزاوخدایی نیست .پادشاه پاک ، سلام ،امان دهندة‌نگهبان توانای فرمان فرمای بزرگ وخدا از آنچه شرک می ورزند منزه است .اوست خداوند آفریدگار وپدیدآورنده پیکر ساز وصاحب نامهای نکو آنچه درآسمانها وزمین است.

ویا درجایی دیگر می گوید :{ وَلَوْ أَنَّمَا فِی الْأَرْضِ مِن شَجَرَةٍ أَقْلَامٌ وَالْبَحْرُ یَمُدُّهُ مِن بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ مَّا نَفِدَتْ کَلِمَاتُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ}[لقمان:27]؛ اگرتمام درختان روی زمین قلم شوند ودریا باهفت دریای دیگر مرکب ، با اینحال کلمات خدا تمام نمی شوند وقادر به نوشتن نخواهند بود.

واینجاست که تصویری از بی نهایتی ذات پروردگار معرفی می کند ویا علم بی نهایت او را با جملة {یعْلَمُ خَائِنَةَ الْأَعْیُنِ وَمَا تُخْفِی الصُّدُورُ}[غافر:19]؛ ازچشمهایی که به خیانت دیدگان آگاه واز اسرار درون سینه ها باخبراست ، بیان می دارد .وبه همین ترتیب بعد از اثبات وجود حق به مسئلة معاد ومرگ می پردازد: { وَتَرَى الْأَرْضَ هَامِدَةً فَإِذَا أَنزَلْنَا عَلَیْهَا الْمَاء اهْتَزَّتْ وَرَبَتْ وَأَنبَتَتْ مِن کُلِّ زَوْجٍ بَهِیجٍ ذَلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّهُ یُحْیِی الْمَوْتَى وَأَنَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ}[5-6]؛ وزمین مرده را می بینی که پس ازنزول باران تحرک وجنبش می یابد ونمومی کند وازهرجفت گیاهان باطراوت ونشاط انگیز می رویاند.اینها بخاطراین است که بدانید خداوند برحق است ومردگان را زنده می کند وبرهمه چیز قادراست .

اعجازقرآن از نظرعلوم روز:

قرآن دایره المعارف نیست ، بلکه یک کتاب تربیت وهدایت می باشد ، هدایت درهمة ابعاد آن {وَنَزَّلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ تِبْیَاناً لِّکُلِّ شَیْءٍ} [النحل:89]؛ وقرآن را برتونازل کردیم درحالی که بیان کنندة همة چیزهاست .

ـ قرآن یک کتاب علوم طبیعی نیست وبیان اسرار عالم فقط هدف تربیتی واخلاقی دارد واین درست نیست که ما فرضیه های علمی را اساس آیات قرآنی قراردهیم چرا که فرضیه های علمی همیشه راه فنا را درپی می گیرند درحالی که آیات قرآن فنا ناپذیرند .

ـ مثلا درمورد گیاهان ووجود جنس نروماده درآنها یک عالم فرانسوی درسال 1731 آن را تصریح کرد درحالی که قرآن این حقیقت را صراحتا درچندین مورد می فرماید:{ وَأَنزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجْنَا بِهِ أَزْوَاجاً مِّن نَّبَاتٍ شَتَّى} [طه : 53]؛ واز آسمان آبی فروفرستادیم وبوسیلة آن جفت هایی از گیاهان گوناگون رویاندیم.

{ وَالْأَرْضَ مَدَدْنَاهَا وَأَلْقَیْنَا فِیهَا رَوَاسِیَ وَأَنبَتْنَا فِیهَا مِن کُلِّ زَوْجٍ بَهِیجٍ}[قـ :7]؛ وزمین را توسعه دادیم وکوههایی درآن انداختیم وازهرگیاه زیبا زوجی درآن رویاندیم.

پس بدین ترتیب حتی درمورد عالم گیاهان ونباتات نیز قرآن چیزی را کم نگذاشته است وتمامی قوانین طبیعی دراین زمینه را بیان نموده است .

 اعجاز در هماهنگى قرآن:

با توجه به اینکه آیات قرآن در مدت 23 سال تدریجاً و طبق حوادث گوناگون نازل شده ولی هیچ تناقضی در بین آنها وجود ندارد، این خود دلیل محکمی مبنی بر نزول آن از طرف خداوند می‌باشد که قرآن نیز به این امر اشاره داشته است.{أفَلاَ یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَلَوْ کَانَ مِنْ عِندِ غَیْرِ اللّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلاَفاً کَثِیراً}[النساء:82]؛آیا در قرآن تدبر «بررسی»نمی‌کنند و اگر از نزد غیر خدا می‌بود همانا در آن اختلافی بسیار می‌یافتند.

منبع:

ـ دکتور عبد العظیم المطعنی – دراسات جدیدة فی إعجاز القران – الطبعة الأولی– مکتبه وهبة – القاهرة – 1996م.

ـ الموسوعة الذهبیة فی إعجاز القرآن الکریم والسنة النبویة

ـ جلوه های جدید از اعجاز علمی قرآن : عبدالرؤف مخلص ، انتشارات شیخ الاسلام،تربت جام.

منبع:http://www.55a.net


<      1   2   3   4   5   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ