سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بدترینِ برادرانت، کسی است که تو را به باطل، خشنود سازد . [امام علی علیه السلام]
 
دوشنبه 88 تیر 22 , ساعت 11:48 عصر


خدایا
!

هر چه بی طلب به ما دادی ،

به ناسزواری ما تباه نکن .

هر چه به جای ما کردی از نیکی ،

به عیب ما بریده مکن .

هر چه نه به سزای ما ساختی

به ناسزایی ما جدا مکن .

آمین .

" منبع : کتاب آتش و بال پروانه _ مسیحا برزگر "


دوشنبه 88 تیر 22 , ساعت 11:48 عصر

شب سردیست و من افسرده

راه دوریست و پایی خسته

تیرگی هست و چراغی مرده

می کنم تنها از جاده عبور

دور  ماندند ز من آدمها

سایه ای از سر دیوار گذشت

غمی افزود مرا بر غم ها

فکر تاریکی و این ویرانی

بی خبر آمد تا با دل من

قصه ها ساز کند پنهانی

نیست رنگی که بگوید با من

اندکی صبر سحر نزدیک است

هر دم این بانگ بر آرم از دل:

وای این شب چقدر تاریک است!

خنده ای کو که به دل انگیزم؟

قطره ای کو که به دریا ریزم؟

صخره ای کو که بدان آویزم؟

مثل این است که شب نمناک است

دیگران را هم غم هست به دل

غم من لیک غمی غمناک است

هر دم این بانگ بر آرم از دل:

وای این شب چقدر تاریک است!

اندکی صبر سحر نزدیک است....
دوشنبه 88 تیر 22 , ساعت 11:48 عصر

 

اوست یگانه مهربان عالمیان ...


شیطان
اندازه یک حبّه قند است
گاهی می افتد توی فنجانِ دلِ ما
حل می شود آرام آرام
بی آنکه اصلا ً ما بفهمیم
و روحمان سر می کشد آن را
آن چای شیرین را
شیطان زهرآگین ِدیرین را
آن وقت او
خون می شود در خانه تن
می چرخد و می گردد و می ماند آنجا
او می شود من

***

طعم دهانم تلخ ِتلخ است
انگار سمی قطره قطره
رفته میان تاروپودم
این لکه ها چیست؟
بر روح ِ سرتاپا کبودم!
ای وای پیش از آنکه از این سم بمیرم
باید که از دست خودت دارو بگیرم
ای آنکه داروخانه ات
هر موقع باز است
من ناخوشم
داروی من راز و نیاز است
چشمان من ابر است و هی باران می آید
اما بگو
کِی می رود این درد و کِی درمان می آید؟
 

***
شب بود اما
صبح آمده این دوروبرها
این ردپای روشن اوست
این بال و پرها

***
لطفت برایم نسخه پیچید:
یک شیشه شربت ، آسمان
یک قرص ِخورشید
یک استکان یاد خدا باید بنوشم
معجونی از نور و دعا باید بنوشم

خانم عرفان نظرآهاری
دوشنبه 88 تیر 22 , ساعت 11:48 عصر

 

هوالعلیم ...

استادی در شروع کلاس درس، لیوانی پر از آب را به دست گرفت . آن را بالا گرفت که همه ببینند. بعد از شاگردان پرسید : به نظر شما وزن این لیوان چقدر است؟
شاگردان جواب دادند تقریبا 50 گرم
استاد گفت : من هم بدون وزن کردن ، نمی دانم دقیقا“ وزنش چقدراست .
اما سوال من این است : اگر من این لیوان آب را چند دقیقه همین طور نگه دارم، چه اتفاقی خواهد افتاد؟
شاگردان گفتند : هیچ اتفاقی نمی افتد
استاد پرسید خوب، اگر یک ساعت همین طور نگه دارم، چه اتفاقی می افتد؟
یکی از شاگردان گفت : دست تان کم کم درد میگیرد .
استاد گفت : حق با توست. حالا اگر یک روز تمام آن را نگه دارم چه؟
شاگرد دیگری جسورانه گفت : دست تان بی حس می شود عضلاتتان به شدت تحت فشار قرار میگیرند و فلج می شوند و مطمئنا کارتان به بیمارستان خواهد کشید و از این حرف همه شاگردان خندیدند . 
استاد گفت : خیلی خوب است . ولی آیا در این مدت وزن لیوان تغییرکرده است؟
شاگردان جواب دادند : نه پس چه چیز باعث درد و فشار روی عضلات می شود؟ در عوض من چه باید بکنم؟
شاگردان گیج شدند! یکی از آنها گفت : لیوان را زمین بگذارید .
استاد گفت : دقیقا مشکلات زندگی هم مثل همین است اگر آنها را چند دقیقه در ذهن تان نگه دارید اشکالی ندارد.
اما اگر مدت طولانی تری به آنها فکر کنید، اعصابتان به درد خواهند آمد، اگر بیشتر از حد نگه شان دارید، فلج تان می کنند و دیگر قادر به انجام کاری نخواهید بود .
فکرکردن به مشکلات زندگی مهم است.

اما مهم تر آن است که درپایان هر روز و پیش از خواب، آنها را زمین بگذارید! به این ترتیب تحت فشار قرار نمی گیرند هر روز صبح سرحال و قوی بیدار می شوید و قادر خواهید بود از عهده هر مسئله و چالشی که برایتان پیش می آید برآیید .


دوشنبه 88 تیر 22 , ساعت 11:48 عصر

 

امام علی (علیه السلام ) :

 

بگذارید و بگذرید ؛ ببندید و دل مبندید ، چشم بیندازید و دل مسپارید ،
که دیر یا زود باید گذاشت و گذشت .


<   <<   16   17   18   19   20   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ