سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و گفته‏اند حارث بن حوت نزد او آمد و گفت چنین پندارى که من اصحاب جمل را گمراه مى‏دانم ؟ فرمود : ] حارث تو کوتاه‏بینانه نگریستى نه عمیق و زیرکانه ، و سرگردان ماندى . تو حق را نشناخته‏اى تا بدانى اهل حق چه کسانند و نه باطل را تا بدانى پیروان آن چه مردمانند . [ حارث گفت من با سعید بن مالک و عبد اللّه پسر عمر کناره مى‏گیرم فرمود : ] سعید و عبد اللّه بن عمر نه حق را یارى کردند و نه باطل را خوار ساختند . [نهج البلاغه]
 
دوشنبه 88 تیر 22 , ساعت 11:56 عصر

یکی از بهترین نعمت هایی که خداوند متعال به بعضی عنایت می فرماید

 این است که لذت مناجات و راز و نیاز با خود را به وی می چشاند

.چه بسیار اشخاصی که شنیدن فرازی هر چند کوتاه از دعاهایی

 که از اهل بیت رسیده موجبات هدایت آنان را فراهم کرده است.

 در این دعا ها معانی بلندی نهفته است که دل هر عاشقی را

 واله و شیدا می کند. دعاهایی چون : ابوحمزه ثمالی جوشن

کبیر کمیل مناجات خمس عشر مناجات مسجد کوفه و ... .

در این شب های عزیز از خدا بخواهیم طعم عبادت و بندگی

 و ترک معصیت و لذت مناجات با خود را به ما عطا فرماید...

فرازی از دعای جوشن کبیر...

ای آنکه از مراد دل مشتاقانت آگاهی 

                    ای آنکه از ضمیر خاموشان با خبری

ای آنکه ناله خسته دلان را می شنوی 

                     ای آنکه گریه بندگان ترسان را می بینی

ای آنکه رواساختن حاجات نیازمندان بدست اوست

                      ای آنکه عذر توبه کنندگان را می پذیری

ای آنکه عمل مفسدان را (به زور) اصلاح نمیکنی 

                      ای آنکه پاداش نیکوکاران را ضایع نمی گردانی

ای آنکه از قلوب عارفان دور نیستی 

                  ای بخشنده ترین بخشندگان

 


دوشنبه 88 تیر 22 , ساعت 11:56 عصر

سوار بر هلی کوپتر در آسمان کردستان بودیم. دیدم صیاد مدام به ساعتش نگاه

   می کنه. وقتی علت کارشو پرسیدم گفت: الان موقع نمازه. بعدش هم به

    خلبان اشاره کرد که همینجا فرود بیا. خلبان گفت : این منطقه زیاد امن

      نیست . اگه اجازه بدین تا مقصد صبر کنیم. گفت: اشکالی نداره ما

           باید همینجا نماز بخونیم. هلی کوپتر نشست. صیاد با آب

               قمقمه ای که داشت وضو گرفت و به نماز ایستاد.

                             ما هم به او اقتدا کردیم.

                                                               (امیر دلاور/صفحه 77)


دوشنبه 88 تیر 22 , ساعت 11:56 عصر
عشق به خدا مسئولیت آور است و انسان مسئولیت گریز، از خدا می گریزد...حالی اگر هست و حال کردنی،

برای مسئولیت پذیرانی است که خدا را در پستوی عشق به همه چیز جز او پنهان نکرده اند.

                                                                                                             6 دی   (د.د)

 

 


دوشنبه 88 تیر 22 , ساعت 11:56 عصر

در کلام ممکن است هر کس ادعای عشق داشته باشد اما در عمل است که عاشق شناخته می شود.

عشق آن است که عاشق جز معشوق نبیند.خود را نبیند او را ببیند.همه چیز را برای او بخواهد. او را برای

 او بخواهد نه برای خود.مادر عاشق است.اگر خانه اش آتش بگیرد و فرزندش در آن باشد خود را نمی

 بیند. فقط فرزندش را می بیند.حاضر است از جان خود بگذرد تا فرزندش زنده بماند.شهدا عاشق بودند.

به خاطر خدا از جان خود گذشتند.با خدا عشق بازی کردند.ما هم اگر می خواهیم بدانیم عاشق خدا

هستیم یا نه می توانیم از خود یک تست بگیریم.آیا حاضریم به خاطر او از جان مال و ... بگذریم؟ 

جان و مال پیشکش.

               آیا هنگامی که زمینه گناه فراهم است حاضریم بگیم خدایا به خاطر تو ...؟


دوشنبه 88 تیر 22 , ساعت 11:56 عصر

تو این دوره زمونه هر کی با یه چیزی حال میکنه...

ازش که می پرسم میگه حافظ...چای تو قوری لعابی...زیر لحاف کرسی...

بهش میگم یه شعر از حافظ بخون...

انگار میخواد استخاره بگیره...

با هزار زحمت عینک ذره بینیشو رودماغش تنظیم میکنه...

چار پنج تا به به میکنه...

به اینجاش که میرسه:تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز...

بهش میگم حائل یعنی چی ...

میگه چاییتو بخور...به به عجب شعری بود...

و من دلم به حال حافظ می سوزه...به حال او بیشتر...

اون یکی میگه من متال گوش میکنم...

عاشق فیلمای جان کری ام...

حالمم از دوغ بهم میخوره...

بهش میگم منظورت جیم کریه دیگه؟...

اصرار در اصرار که نه بابا جیم کری یکی دیگه است...

میگفت تو ان بی ای توپ میزنه...

دیگه ازش نپرسیدم متالیکا رو میشناسی؟

یهو دلم هوای دوغ کرد...

کناریش رو به زور به حرف کشیدم...

سه کلمه بیشتر نگفت...

قهوه تلخ...تماشای برف از پشت پنجره...سومیشو آهسته دم گوشم گفت...

تایتانیکش غرق شده بود...

هر سه تاشون میخواستن حال کنن...ولی راهشو نمی دونستن...

شاید کسی نبوده بهشون بگه با خدا هم میشه حال کرد...

کاش یکی بهشون میگفت این رو هم تجربه کنن...


<   <<   6   7   8   9   10   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ