| |
|
| ||||||||||
تهیه کننده: عبدالعزیز سلیمی 1- فرزندم هیچکس و هیچ چیز را با خداوند شریک مکن! 2- با پدر و مادرت بهترین رفتار را داشته باش! 3- بدان که هیچ چیز از خداوند پنهان نمی ماند! 4- نماز را آنگونه که شایسته است بپادار! 5- اندرز و نصیحت دیگران را فراموش مکن! 6- در مقابل پیش آمدها شکیبا باش ! 7- از مردم روی مگردان و با آنها بی اعتنا مباش! 8- با غرور و تکبر با دیگران رفتار مکن! 10- بر سر دیگران فریاد مکش و آرام سخن بگو! 11- از طریق اسماء و صفات خداوند او را بخوبی بشناس! 12- به آنچه دیگران را اندرز می دهی خود پیشتر عمل کن! 13- سخن به اندازه بگو! 14- حق دیگران را به خوبی اداء کن! 15- راز و اسرارت را نزد خود نگاه دار! 16- به هنگام سختی دوست را آزمایش کن! 17- با سود و زیان دوست را امتحان کن! 18- با بدان و جاهلان همنشینی مکن! 19- با اندیشمندان و عالمان همراه باش! 20- در کسب و کار نیک جدّی باش! 21- بر کوتاه فکران و ضعیفان اعتماد مکن! 22- با عاقلان ایماندار مدام مشورت کن! 23- سخن سنجید?همراه با دلیل را بیان کن! 24- روزهای جوانی را غنیمت بدان! 25- هم مرد دنیا و هم مرد آخرت باش! 26- یاران و آشنایان را احترام کن! 27- با دوست و دشمن خوش اخلاق باش! 28- وجود پدر و مادر را غنیمت بشمار! 29- معلم و استاد را همچون پدر و مادر دوست بدار! 30- کمتر از درآمدی که داری خرج کن! 32- گذشت و جوانمردی را پیشه کن! 33- هر چه که می توانی با مهمان مهربان باش! 34- در مجالس و معابر چشم و زبان را از گناه باز دار! 35- بهداشت و نظافت را هیچگاه فراموش مکن! 36- هیچگاه دوستان و هم کیشان خود را ترک مکن! 37- فرزندانت را دانش و دینداری بیاموز! 38- سوارکاری و تیراندازی و ... را فراگیر! 39- در هر کاری از دست و پای راست آغاز کن! 40- با هر کس به انداز?درک او سخن بگو! 41- به هنگام سخن متین و آرام باش! 42- به کم گفتن و کم خوردن و کم خوابیدن خود را عادت بده! 43- آنچه را که برای خود نمی پسندی برای دیگران مپسند! 44- هر کاری را با آگاهی و استادی انجام بده! 45- نا آموخته استادی مکن! 46- با ضعیفان و کودکان سرّ خود را در میان نگذار! 47- چشم به راه کمک و یاری دیگران مباش! 48- از بدان انتظار مردانگی و نیکی نداشته باش! 49- هیچ کاری را پیش از اندیشه و تدبر انجام مده! 50- کار ناکره را کرده خود مدان! 51- کار امروز را به فردا مینداز! 52- با بزرگتر از خود مزاح مکن! 54- کاری مکن که جاهلان با تو جرأت گستاخی پیدا کنند! 55- محتاجان را از مال خود محروم مگردان! 56- دعوا و دشمنی گذشته را دوباره زنده مکن! 57- کار خوب دیگران را کار خود نشان مده! 58- مال و ثروت خود را به دوست و دشمن نشان مده! 59- با خویشاوندان قطع خویشاوندی مکن! 60- هیچگاه پاکان و پرهیزکاران را غیبت مکن! 61- خود خواه و متکبر مباش! 62- در حضور ایستادگان منشین! 63- در حضور دیگران دندان پاک مکن! 64- با صدای بلند آب دهان و بینی را پاک مکن! 65- به هنگاه خمیازه دست بر دهان خویش بگذار! 66- حالت خستگی را در حضور دیگران ظاهر مکن! 67- در مجالس انگشت در بینی مینداز! 68- کلام جدی را با مزاح آمیخته مکن! 69- هیچکس را پیش دیگران خجل و رسوا مکن! 70- با چشم و ابرو با دیگران سخن مگو! 71- سخن گفته شده را تکرار مکن! 72- از شوخی و مزاح خود کمتر کن! 73- از خود و خویشاوندان نزد دیگران تعریف مکن! 74- از پوشیدن لباس و آرایش زنان پرهیز کن! 75- از خواسته های نابجای زن و فرزندان پیروی مکن! 76- حرمت هر کس را در حد خود نگاه دار! 77- در بد کاری با اقوام و دوستان همکاری مکن! 78- از مردگان به نیکی یاد کن! 79- از حضومت و جنگ افروزی جدّا پرهیز کن! 80- با چشم احترام به کار دیگران نگاه کن! 81- نان خود را بر سفره ی دیگران مخور! 82- در هیچ کاری شتاب مکن! 83- برای جمع آوری بیش از حد مال و ثروت حرص مخور! 84- به هنگاه خشم شکیبا باش و سخن سنجیده بگو! 85- از پیش دیگران غذا و میوه بر مدار! 86- در راه رفتن از بزرگان پیشی مگیر! 87- سخن و کلام دیگران را قطع مکن! 88- به هنگام راه رفتن جز به ضرورت چپ و راست خود را نگاه مکن! 89- در حضور مهمان بر کسی خشم مگیر! 90- مهمان را به هیچ کاری دستور مده! 91- با دیوانه و مست سخن مگو! 92- برای کسب سود و دوری از زیان آبروی خود را مریز! 93- در کار دیگران کنجکاوی و جاسوسی مکن! 94- در اصلاح میان مردم هیچ گاه کوتاهی مکن! 95- ادب و تواضع را هیچ گاه فراموش مکن! 96- با خداوند صادق و با مردم با انصاف باش! 97- بر آرزو ها و خواسته های خود غالب باش! 98- خدمتکاری بزرگان و همکاری با مستمندان را فراموش مکن! 99- با بزرگان با ادب و با کودکان مهربان باش! 100- با دشمنان مدارا کن و در مقابل جاهلان خاموش باش! 101- در مال و مقام دیگران طمع مکن! 102- از رفت و آمد و مال و مرام و مسلک خویش کمتر بگو! 103- بجز خداوند هیچ کس و هیچ چیز را فرمانروا و فریادرس خویش مشمار! 104- عمر و روزی با حساب و کتاب است، پس مترس و طمع مکن! 105- عمر را برای عمل و عبادت و پاکی و پرهیزکاری غنیمت بدان! 106- اگر بهشت را می طلبی از فساد و ستم و گردن کشی پرهیز کن! |
خلاصه ای از زندگانی امام حسین علیه السلام
ولادت
در روز سوم ماه شعبان سال چهارم هجرت (1) دومین فرزند برومند حضرت على وفاطمه , که درود خدا بر ایشان باد, در خانه وحى و ولایت چشم به جهان گشود. چون خبر ولادتش به پیامبر گرامى اسلام (ص ) رسید, به خانه حضرت على (ع ) و فاطمه (س ) آمد و اسما (2) را فرمود تا کودک را بیاورد.اسما او را در پارچه اى سپید پیچید و خدمت رسول اکرم (ص ) برد, آن گرامى به گوش راست او اذان و به گوش چپ او اقامه گفت.(3)
به روزهاى اول یا هفتمین روز ولادت با سعادتش , امین وحى الهى , جبرئیل فرود آمد و گفت : سلام خداوند بر تو باد اى رسول خدا, این نوزاد را به نام پسر کوچک هارون (شبیر) (4) که به عربى (حسین ) خوانده می شود نام بگذار.(5)چون على براى تو به سان هارون براى موسى بن عمران است , جز آن که تو خاتم پیغمبران هستى .و به این ترتیب نام پرعظمت حسین از جانب پروردگار, براى دومین فرزند فاطمه (س ) انتخاب شد.
به روز هفتم ولادتش , فاطمه زهرا که سلام خداوند بر او باد, گوسفندى را براى فرزندش به عنوان عقیقه (6) کشت , و سر آن حضرت را تراشید و هم وزن موى سر او نقره صدقه داد. (7)
حسین (ع ) و پیامبر (ص )
از ولادت حسین بن على (ع ) که در سال چهارم هجرت بود تا رحلت رسول الله (ص ) که شش سال و چند ماه بعد اتفاق افتاد, مردم از اظهار محبت و لطفى که پیامبر راستین اسلام (ص ) درباره حسین (ع ) ابراز میداشت , به بزرگوارى و مقام شامخ پیشواى سوم آگاه شدند.
سلمان فارسى می گوید: دیدم که رسول خدا (ص ) حسین (ع ) را بر زانوى خویش نهاده او را می بوسید و می فرمود: تو بزرگوار و پسر بزرگوار و پدر بزرگوارانى , تو امام و پسر امام و پدر امامان هستى , تو حجت خدا و پسر حجت خدا و پدر حجتهاى خدایى که نُه نفرند و خاتم ایشان ,قائم ایشان (امام زمان عج ) می باشد. (8)
انس بن مالک روایت می کند: وقتى از پیامبر پرسیدند کدام یک از اهل بیت خود را بیشتر دوست می دارى , فرمود: حسن و حسین را, (9) بارها رسول گرامى حسن (ع ) و حسین (ع ) را به سینه می فشرد وآنان را می بویید و می بوسید. (10)
ابوهریره که از مزدوران معاویه و از دشمنان خاندان امامت است , در عین حال اعتراف می کند که : رسول اکرم را دیدم که حسن و حسین را بر شانه هاى خویش نشانده بود و به سوى مامی آمد, وقتى به ما رسید فرمود هر کس این دو فرزندم را دوست بدارد مرا دوست داشته , و هر که با آنان دشمنى ورزد با من دشمنى نموده است.(11)عالیترین, صمیمیترین و گویاترین رابطه معنوى و ملکوتى بین پیامبر و حسین را میتوان در این جمله رسول گرامى اسلام(ص )خواند که فرمود:حسین از من و من ازحسینم (12)
حسین (ع ) با پدر
شش سال از عمرش با پیامبر بزرگوار سپرى شد, و آن گاه که رسول خدا (ص ) چشم از جهان فروبست و به لقاى پروردگار شتافت , مدت سى سال با پدر زیست . پدرى که جز به انصاف حکم نکرد , و جز به طهارت و بندگى نگذرانید , جز خدا ندید و جز خدا نخواست و جز خدا نیافت . پدرى که در زمان حکومتش لحظه اى او را آرام نگذاشتند ,همچنان که به هنگام غصب خلافتش جز به آزارش برنخاستند...
در تمام این مدت , با دل و جان از اوامر پدر اطاعت می کرد, و در چند سالى که حضرت على (ع ) متصدى خلافت ظاهرى شد, حضرت حسین (ع ) در راه پیشبرد اهداف اسلامى , مانند یک سرباز فداکار، همچون برادر بزرگوارش می کوشید, و در جنگهاى جمل , صفین و نهروان شرکت داشت.(13)
به این ترتیب , از پدرش امیرالمؤمنین(ع ) و دین خدا حمایت کرد و حتى گاهى در حضور جمعیت به غاصبین خلافت اعتراض می کرد. در زمان حکومت عمر, امام حسین (ع ) وارد مسجد شد, خلیفه دوم را بر منبر رسول الله (ص ) مشاهده کرد که سخن میگفت. بی درنگ از منبر بالا رفت و فریاد زد: از منبرپدرم فرود آى .... (14)
امام حسین (ع ) با برادر
پس از شهادت حضرت على (ع ), به فرموده رسول خدا (ص ) و وصیت امیرالمؤمنین (ع ) امامت و رهبرى شیعیان به حسن بن على (ع ), فرزند بزرگ امیرالمؤمنین (ع ), منتقل گشت و بر همه مردم واجب و لازم آمد که به فرامین پیشوایشان امام حسن (ع ) گوش فرادارند. امام حسین (ع ) که دست پرورد وحى محمدى و ولایت علوى بود, همراه و همکار و همفکر برادرش بود. چنان که وقتى بنا بر مصالح اسلام و جامعه مسلمانان و به دستور خداوند بزرگ , امام حسن (ع ) مجبور شد که با معاویه صلح کند و آن همه ناراحتی ها را تحمل نماید, امام حسین (ع ) شریک رنج هاى برادر بود و چون میدانست که این صلح به صلاح اسلام و مسلمین است , هرگز اعتراض به برادر نداشت .
حتى یک روز که معاویه , در حضور امام حسن (ع ) وامام حسین (ع ) دهان آلوده اش را به بدگویى نسبت به امام حسن (ع ) و پدر بزرگوارشان امیرمؤمنان (ع ) گشود, امام حسین (ع ) به دفاع برخاست تا سخن در گلوى معاویه بشکند و سزاى ناهنجاریش را به کنارش بگذارد, ولى امام حسن (ع ) او را به سکوت و خاموشى فراخواند, امام حسین (ع ) پذیرا شد و به جایش بازگشت , آن گاه امام حسن (ع ) خود به پاسخ معاویه برآمد, و با بیانى رسا و کوبنده خاموشش ساخت . (15)
امام حسین (ع ) در زمان معاویه
چون امام حسن (سلام خدا و فرشتگان خدا بر او باد) از دنیا رحلت فرمود, به گفته رسول خدا (ص ) و امیرالمؤمنین (ع ) و وصیت حسن بن على (ع ) امامت و رهبرى شیعیان به امام حسین (ع ) منتقل شد و از طرف خدا مأمور رهبرى جامعه گردید. امام حسین (ع ) می دید که معاویه با اتکا به قدرت اسلام , بر اریکه حکومت اسلام به ناحق تکیه زده , سخت مشغول تخریب اساس جامعه اسلامى و قوانین خداوند است و از این حکومت پوشالى مخرب به سختى رنج می برد, ولى نمی توانست دستى فراز آورد وقدرتى فراهم کند تا او را از جایگاه حکومت اسلامى پایین بکشد, چنانچه برادرش امام حسن (ع ) نیز وضعى مشابه او داشت.
امام حسین (ع ) می دانست اگر تصمیمش را آشکار سازد و به سازندگى قدرت بپردازد, پیش از هر جنبش و حرکت مفیدى به قتلش می رسانند, ناچار دندان بر جگر نهاد و صبررا پیشه ساخت که اگر بر می خاست , پیش از اقدام به دسیسه کشته می شد, از این کشته شدن هیچ نتیجه اى گرفته نمی شد. بنابراین تا معاویه زنده بود, چون برادر زیست و علم مخالفت هاى بزرگ نیفراخت , جز آن که گاهى محیط و حرکات و اعمال معاویه را به باد انتقاد می گرفت و مردم رابه آینده نزدیک امیدوار می ساخت که اقدام مؤثرى خواهد نمود.
در تمام طول مدتى که معاویه از مردم براى ولایتعهدى یزید, بیعت می گرفت , حسین به شدت با اومخالفت کرد, و هرگز تن به بیعت یزید نداد و ولیعهدى او را نپذیرفت و حتى گاهى سخنانى تند به معاویه گفت و یا نامه اى کوبنده براى او نوشت .(16) معاویه هم در بیعت گرفتن براى یزید, به او اصرارى نکرد و امام (ع ) همچنین بود و ماند تا معاویه درگذشت ...
قیام حسینى
یزید پس از معاویه بر تخت حکومت اسلامى تکیه زد و خود را امیرالمؤمنین خواند و براى این که سلطنت ناحق و ستمگرانه اش را تثبیت کند, مصمم شد براى نامداران و شخصیتهاى اسلامى پیامى بفرستد و آنان را به بیعت با خویش بخواند. به همین منظور, نامه اى به حاکم مدینه نوشت و در آن یادآور شد که براى من از حسین (ع )بیعت بگیر و اگر مخالفت نمود بقتلش برسان .
حاکم این خبر را به امام حسین (ع )رسانید و جواب مطالبه نمود. امام حسین (ع ) چنین فرمود: انا لله و انا الیه راجعون و على الاسلام السلام اذا بلیت الامة براع مثل یزید.(17) آن گاه که افرادى چون یزید, (شرابخوار و قمارباز و بی ایمان و ناپاک که حتى ظاهر اسلام را هم مراعات نمی کند) بر مسند حکومت اسلامى بنشیند, باید فاتحه اسلام را خواند.(زیرا این گونه زمامدارها با نیروى اسلام و به نام اسلام , اسلام را از بین میبرند.)
امام حسین (ع ) می دانست اینک که حکومت یزید را به رسمیت نشناخته است , اگر در مدینه بماند به قتلش می رسانندش, لذا به امر پروردگار, شبانه و مخفى از مدینه به سوى مکه حرکت کرد. آمدن آن حضرت به مکه , همراه با سرباز زدن او از بیعت یزید, در بین مردم مکه و مدینه انتشار یافت , و این خبر تا به کوفه هم رسید. کوفیان ازامام حسین (ع ) که در مکه به سر می برد دعوت کردند تا به سوى آنان آید و زمامدار امورشان باشد. امام (ع ) مسلم بن عقیل , پسر عموى خویش را به کوفه فرستاد تا حرکت و واکنش اجتماع کوفى را از نزدیک ببیند و برایش بنویسد. مسلم به کوفه رسید و با استقبال گرم و بی سابقه اى روبرو شد, هزاران نفر به عنوان نایب امام (ع ) با او بیعت کردند, و مسلم هم نامه اى به امام حسین (ع ) نگاشت و حرکت فورى امام (ع ) را لازم گزارش داد.
هر چند امام حسین (ع ) کوفیان را به خوبى می شناخت , و بی وفایى و بی دینیشان را در زمان حکومت پدر و برادر دیده بود و می دانست به گفته ها و بیعتشان با مسلم نمی توان اعتماد کرد, و لیکن براى اتمام حجت و اجراى اوامر پروردگار تصمیم گرفت که به سوى کوفه حرکت کند.با این حال تا هشتم ذیحجه , یعنى روزى که همه مردم مکه عازم رفتن به منى بودند (18) و هر کس در راه مکه جا مانده بود با عجله تمام می خواست خود را به مکه برساند, آن حضرت در مکه ماند و در چنین روزى با اهل بیت و یاران خود, از مکه به طرف عراق خارج شد و با این کار هم به وظیفه خویش عمل کرد و هم به مسلمانان جهان فهماند که پسر پیغمبر امت , یزید را به رسمیت نشناخته و با او بیعت نکرده ,بلکه علیه او قیام کرده است .
یزید که حرکت مسلم را به سوى کوفه دریافته و از بیعت کوفیان با او آگاه شده بود, ابن زیاد را (که از پلیدترین یاران یزید و از کثیفترین طرفداران حکومت بنى امیه بود) به کوفه فرستاد.ابن زیاد از ضعف ایمان و دورویى و ترس مردم کوفه استفاده نمود و با تهدید وارعاب , آنان را از دور و بر مسلم پراکنده ساخت , و مسلم به تنهایى با عمال ابن زیاد به نبرد پرداخت , و پس از جنگى دلاورانه و شگفت , با شجاعت شهید شد.(سلام خدا بر او باد).و ابن زیاد جامعه دورو و خیانتکار و بی ایمان کوفه را علیه امام حسین (ع ) برانگیخت , و کار به جایى رسید که عده اى از همان کسانى که براى امام (ع ) دعوتنامه نوشته بودند, سلاح جنگ پوشیدند و منتظر ماندند تا امام حسین (ع ) از راه برسد و به قتلش برسانند.
امام حسین (ع ) از همان شبى که از مدینه بیرون آمد, و در تمام مدتى که در مکه اقامت گزید, و در طول راه مکه به کربلا, تا هنگام شهادت , گاهى به اشاره , گاهى به صراحت , اعلان میداشت که : مقصود من از حرکت , رسوا ساختن حکومت ضد اسلامى یزید وبرپاداشتن امر به معروف و نهى از منکر و ایستادگى در برابر ظلم و ستمگرى است وجز حمایت قرآن و زنده داشتن دین محمدى هدفى ندارم . و این مأموریتى بود که خداوند به او واگذار نموده بود, حتى اگر به کشته شدن خود و اصحاب و فرزندان و اسیرى خانواده اش اتمام پذیرد.
رسول گرامى (ص ) و امیرمؤمنان (ع ) و حسن بن على (ع ) پیشوایان پیشین اسلام , شهادت امام حسین (ع ) را بارها بیان فرموده بودند. حتى در هنگام ولادت امام حسین (ع ),رسول گرانمایه اسلام (ص ) شهادتش را تذکر داده بود. (19) و خود امام حسین (ع ) به علم امامت میدانست که آخر این سفر به شهادتش می انجامد, ولى او کسى نبود که در برابر دستور آسمانى و فرمان خدا براى جان خود ارزشى قائل باشد, یا از اسارت خانواده اش واهمه اى به دل راه دهد. او آن کس بود که بلا را و شهادت را سعادت می پنداشت . (سلام ابدى خدا بر او باد) .
خبر شهادت حسین (ع ) در کربلا به قدرى در اجتماع اسلامى مورد گفتگو واقع شده بود که عامه مردم از پایان این سفر مطلع بودند. چون جسته و گریخته , از رسول الله (ص ) و امیرالمؤمنین (ع ) و امام حسن بن على (ع ) و دیگر بزرگان صدر اسلام شنیده بودند. بدین سان حرکت امام حسین (ع ) با آن درگیری ها و ناراحتی ها احتمال کشته شدنش را در اذهان عامه تشدید کرد. به ویژه که خود در طول راه می فرمود: من کان باذلا فینا مهجته و موطنا على لقاء الله نفسه فلیرحل معنا. (20) هر کس حاضر است در راه ما از جان خویش بگذرد و به ملاقات پروردگار بشتابد,همراه ما بیاید. و لذا در بعضى از دوستان این توهم پیش آمد که حضرتش را از این سفر منصرف سازند، غافل از این که فرزند على بن ابى طالب (ع ) امام و جانشین پیامبر, و از دیگران به وظیفه خویش آگاه تر است و هرگز از آنچه خدا بر عهده او نهاده، دست نخواهد کشید.
بارى امام حسین (ع ) با همه این افکار و نظریه ها که اطرافش را گرفته بود به راه خویش ادامه داد, و کوچکترین خللى در تصمیمش راه نیافت .سرانجام رفت , و شهادت را دریافت . نه خود تنها, بلکه با اصحاب و فرزندان که هر یک ستاره اى درخشان در افق اسلام بودند, رفتند و کشته شدند, و خون هایشان شن هاى گرم دشت کربلا را لاله باران کرد تا جامعه مسلمانان بفهمد یزید (باقیمانده بسترهاى گناه آلود خاندان امیه ) جانشین رسول خدا نیست , و اساسا اسلام از بنى امیه و بنى امیه از اسلام جداست .
راستى هرگز اندیشیده اید اگر شهادت جانگداز و حماسه آفرین حسین (ع ) به وقوع نمی پیوست و مردم یزید را خلیفه پیغمبر (ص ) می دانستند, و آن گاه اخبار دربار یزید و شهوت رانی هاى او و عمالش را می شنیدند, چقدر از اسلام متنفر می شدند, زیرا اسلامى که خلیفه پیغمبرش یزید باشد, به راستى نیز تنفرآور است ... و خاندان پاک حضرت امام حسین (ع ) نیز اسیر شدند تا آخرین رسالت این شهادت رابه گوش مردم برسانند.و شنیدیم و خواندیم که در شهرها, در بازارها, در مسجدها, در بارگاه متعفن پسر زیاد و دربار نکبت بار یزید, هماره و همه جا دهان گشودند وفریاد زدند, و پرده زیباى فریب را از چهره زشت و جنایتکار جیره خواران بنى امیه برداشتند و ثابت کردند که یزید سگباز وشرابخوار است , هرگز لیاقت خلافت ندارد و این اریکه اى که او بر آن تکیه زده جایگاه او نیست . سخنانشان رسالت شهادت حسینى را تکمیل کرد, طوفانى در جانها برانگیختند, چنان که نام یزید تا همیشه مترادف با هر پستى و رذالت و دنائت گردید و همه آرزوهاى طلایى و شیطانیش چون نقش بر آب گشت .
نگرشى ژرف میخواهد تا بتوان بر همه ابعاد این شهادت عظیم و پرنتیجه دست یافت . از همان اوان شهادتش تا کنون , دوستان و شیعیانش , و همه آنان که به شرافت و عظمت انسان ارج می گذارند, همه ساله سالروز به خون غلتیدنش را, سالروز قیام و شهادتش را با سیاهپوشى و عزادارى محترم می شمارند, و خلوص خویش را با گریه بر مصایب آن بزرگوار ابراز میدارند. پیشوایان معصوم ما, هماره به واقعه کربلا و به زنده داشتن آن عنایتى خاص داشتند. غیر از این که خود به زیارت مرقدش می شتافتند و عزایش را بر پا می داشتند, در فضیلت عزادارى و محزون بودن براى آن بزرگوار, گفتارهاى متعددى ایراد فرموده اند.
ابوعماره گوید: روزى به حضور امام ششم صادق آل محمد (ع ) رسیدم , فرمود اشعارى درسوگوارى حسین براى ما بخوان . وقتى شروع به خواندن نمودم صداى گریه حضرت برخاست , من می خواندم و آن عزیز می گریست , چندان که صداى گریه از خانه برخاست . بعد از آن که اشعار را تمام کردم , امام (ع ) در فضلیت و ثواب مرثیه و گریاندن مردم بر امام حسین (ع ) مطالبى بیان فرمود. (21)
نیز از آن جناب است که فرمود: گریستن و بی تابى کردن در هیچ مصیبتى شایسته نیست مگر در مصیبت حسین بن على , که ثواب و جزایى گرانمایه دارد. (22) باقرالعلوم , امام پنجم (ع ) به محمد بن مسلم که یکى از اصحاب بزرگ او است فرمود: به شیعیان ما بگویید که به زیارت مرقد حسین بروند, زیرا بر هر شخص باایمانى که به امامت ما معترف است , زیارت قبر اباعبدالله لازم میباشد. (23)
امام صادق (ع ) می فرماید: ان زیارة الحسین علیه السلام افضل ما یکون من الاعمال . همانا زیارت حسین (ع ) از هر عمل پسندیده اى ارزش و فضیلتش بیشتر است . (24) زیرا که این زیارت در حقیقت مدرسه بزرگ و عظیم است که به جهانیان درس ایمان و عمل صالح می دهد و گویى روح را به سوى ملکوت خوبی ها و پاکدامنی ها و فداکاری ها پرواز می دهد. هر چند عزادارى و گریه بر مصایب حسین بن على (ع ), و مشرف شدن به زیارت قبرش و بازنمایاندن تاریخ پرشکوه و حماسه ساز کربلایش ارزش و معیارى والا دارد, لکن باید دانست که نباید تنها به این زیارت ها و گریه ها و غم گساریدن اکتفا کرد, بلکه همه این تظاهرات , فلسفه دیندارى , فداکارى و حمایت از قوانین آسمانى را به ما گوشزدمینماید, و هدف هم جز این نیست , و نیاز بزرگ ما از درگاه حسینى آموختن انسانیت و خالى بودن دل از هر چه غیر از خداست میباشد, و گرنه اگر فقط به صورت ظاهر قضیه بپردازیم , هدف مقدس حسینى به فراموشى می گراید.
-----------------------------------------------------------
پی نوشتها:
(1) در سال و ماه و روز ولادت امام حسین (ع ) اقوال دیگرى هم گفته شده است , ولى ما قول مشهور بین شیعه را نقل کردیم . ر. به . ک . اعلام الورى طبرسى , ص 213.
(2) احتمال دارد منظور از اسما, دختر یزید بن سکن انصارى باشد. ر. به . ک . اعیان الشیعه , جزء 11 , ص 167.
(3) امالى شیخ طوسى , ج 1, ص 377.
(4) شبر بر وزن حسن , و شبیر بر وزن حسین , و مبشر بر وزن محسن , نام پسران هارون بوده است و بوده است و پیغمبر اسلام (ص ) فرزندان خود حسن و حسین و محسن را به این سه نام نامیده است - تاج العروس , ج 3 , ص 389, این سه کلمه در زبان عبرى همان معنى رادارد که حسن و حسین و محسن در زبان عربى دارد - لسان العرب , ج 66, ص 60.
(5) معانى الاخبار, ص 57.
(6) در منابع اسلامى درباره عقیقه سفارش فراوان شده و براى سلامتى فرزند بسیارمؤثر دانسته شده است . ر. به . ک . وسائل الشیعه , ج 15, ص 143 به بعد.
(7) کافى , ج 6, ص 33.
(8) مقتل خوارزمى , ج 1, ص 146 - کمال الدین صدوق , ص 152.
(9) سنن ترمذى , ج 5, ص 323.
(10) ذخائر العقبى , ص 122.
(11) الاصابه , ج 11, ص 30.
(12) سنن ترمذى , ج 5, ص 324 - در این قسمت روایاتى که در کتابهاى اهل تسنن آمده است نقل شد تا براى آنها هم سندیت داشته باشد.
(13) الاصابه , ج 1, ص 333.(14) تذکرة الخواص ابن جوزى , ص 34 - الاصابه , ج 1, ص 333, آن طور که بعضى ازمورخین گفتهاند این موضوع تقریبا در سن ده سالگى امام حسین (ع ) اتفاق افتاده است .
(15) ارشاد مفید, ص 173.
(16) رجال کشى , ص 94 - کشف الغمة , ج 2, ص 206.
(17) مقتل خوارزمى , ج 1, ص 184 - لهوف , ص 20.
(18) روز هشتم ماه ذیحجه مستحب است که حاجیها به منى بروند, و در آن زمان به این حکم استحبابى عمل میکردند, ولى در زمان ما مرسوم شده است که از روز هشتم یکسره به عرفات میروند.
(19) کامل الزیارات , ص 68 به بعد - مشیر الاحزان , ص 9.
(20) لهوف , ص 53.
(21) کامل الزیارات , ص 105.
(22) کامل الزیارات , ص 101.
(23) کامل الزیارات , ص 121.
(24) کامل الزیارات , ص 147.
| ||||||||||
نویسنده: محمدامین احمدی فقیه در قرآن کریم پانزده آیه وجود دارد که به آنها آیات سجده میگوینداین آیات در 14 سوره آمده است (سوره حج دو آیه سجده دار مستحبی دارد). کسی که قرآن میخواند هنگامی که هر کدام از آنها را بخواند و یا از کسی بشنود سزاوار است بعد از تمام شدن آیه سجده کند. چهار آیه از این آیات پانزدهگانه، سجده واجب دارد هنگام خواندن یا شنیدن این آیات، سجده نمودن واجب است. در یازده مورد بقیه سجده کردن مستحب است و به آن سجده مستحبّی یا «سجده مَنْدُوبَه» نیز میگویند. سجدههای واجب قرآن عظیم شماره ترتیب سوره های قرآن مبین و تعداد و شماره ی آیات آن شامل حقایق و اسرار عددی بسیاری است. در قرآن کریم چهار سوره دارای سجده واجب می باشند. سوره های سجده دار واجب به ترتیب و تعداد آیات آنها عبارتند از: 1. سوره سجده (32:30)،2. سوره فصّلت (41:54)، 3. سوره نجم (53:62) 4. سوره علق (96:19). 1. این چهار سوره از قرآن مجید دارای آیه ای است که در آن امر به سجده برای خداوند متعال شده است که به آنها "سُوَر عزائم" و آیه ی آن را "آیه ی سجده" می نامند. 2. شماره آیه های سجده دار در این چهار سوره عبارتند از: سوره سجده (آیه 15)، سوره فصّلت (آیه 37)، سوره نجم (آیه 62) و سوره علق (آیه19). اگر شماره این چهار آیه را با هم جمع کنیم عددی به دست می آید که مضرب 19 و 7 دارد (15+37+62+19=133=19*7).http://www.55a.net 3. جمع ارقام شماره این چهار سوره نیز برابر با تعداد سجده های واجب (34) در نمازهای یومیه (17 رکعت) است (5+1+7+3+2+6+9+1=34=17*2). 4. اگر شماره ترتیب این چهار سوره ی سجده دار واجب، که دو تای آن دارای حروف مقطعه است را کنار هم بگذاریم عدد 32415396 به دست می آید که دو مرتبه (به تعداد سجده در هر رکعت نماز) مضرب عدد 17 معادل رکعت های نمازهای واجب یومیه است (32415396=17*17*112164). جمع دو عدد 17 برابر با 34 و برابر با تعداد سجده های نمازهای واجب روزانه می باشد. آیا با این همه نظم و هماهنگی، شکّی در تحریف و جابجایی سوره های قرآن عظیم وجود خواهد داشت؟ آیا اعتقاد و ایمان صاحبدلان و حقّ جویان بیشتر نخواهد شد؟ 5. سوره سجده جزء سوره های سجده دار واجب و مقطعه دار است، دارای تعداد آیه 30 و شماره ترتیب 32 می باشد که از این دو عدد رقم 3230 به دست می آید و مضرب 19 و 17 و 10 دارد که معادل تعداد کل حروف ?بسم الله الرحمن الرحیم?و تعداد رکعت های نمازهای واجب روزانه و تعداد حروف تشکیل دهنده بدون تکرار ?بسم الله الرحمن الرحیم? است (3230=19*17*10). 6. سوره فصّلت نیز جزء سوره های سجده دار واجب و مقطعه دار است، مجموع آیات و شماره سوره آن برابر 95 است که مضربی از عدد 19 می باشد (54+41=95=19*5). مضرب 5 می تواند اشاره به خواندن نمازهای پنج گانه یومیه در پنج وقت باشد. 7. شماره ترتیب و شماره آیه سجده دار در دو سوره سجده دار که حروف مقطعه دارند (سوره سجده 32 و آیه 15، سوره فصّلت 41 و آیه 37) در کنار هم عدد 32154137 را می دهد که مضربی از 19 دارد (32154137=19*1692323) و همچنین از طرف دیگر عدد 37411532 است و مضرب 19 دارد (37411532=19*1969028) نشان دیگری از عدم تحریف و جابجایی سوره ها و آیات قرآن مجید را آشکار می نماید. ?وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ? نویسنده: محمدامین احمدی فقیه(mahmadi@aeoi.org.ir) |
| ||||||||||
نوشته:احمد صیام روؤفی اِنَّ اللهَ یامُرُ بِاالعدلِ وَالاِحسانِ وَایتآئی ذِالقٌربی وَ ینها عَنِ الفَحشآ،ِ وَ المُنکَرِ وَ البَغی یعِظُکُم لَعَلَّکم تَذَکَّروُن(90) ترجمه:خدادستور می دهد به انصاف و نیکی و دهش به خویشاوندان و منع می کند از بی شرمی و کار نامعقول و سرکشی و به شما تفهیم می کند تا که شما یاد کنید. (آیه 90 سوره ی شریف نحل) این آیه از جامع ترین آیات قرآنی است، که در آن تمامی تعالیم اسلامی در الفاظی چند جای داده شده اند، لذا از عهد مبارک سلف (گذشتگان) تا امروز رایج است که در آخر خطبه های جمعه و عیدین این آیه تلاوت می شود. و حضرت عبدالله بن مسعود می فرماید: جامع ترین آیهء قرآنی در سوره نحل است... حضرت اکثم بن صیفی به وسیله ی این آیه مشرف به اسلام شد، امام ابن کثیر از کتاب «معرفة الصحابة» حافظ الحدیث ابویعلی این واقعه را با سند نقل نموده است که اکثم بن صیفی سردار قوم خود بود، وقتی که از ادّعای نبوّت آن حضرت (صلی الله علیه وسلم) و اشاعهء اسلام خبر یافت خواست تا به خدمت آن حضرت (صلی الله علیه وسلم) حاضر گردد، اما افراد قوم به او گفتند: که تو سردار ما هستی، رفتن خود شما مناسب نیست، اکثم گفت: خیلی خوب پس دو نفر از قبیله را انتخاب کنید، تا به آنجا رفته اوضاع را بررسی کرده مرا اطلاع دهند، هر دو به بارگاه نبودت حاضر شده، عرض کردند: ازطرف اکثم بن صیفی آمده ایم، و می خواهیم از شما دو چیز بپرسیم: و آن دو سؤال اکثم بن صیفی از قرار زیر است. من انت و ما انت؟ تو که و چه هستی؟ آنحضرت (صلی الله علیه وسلم) فرمود: پاسخ سؤال اول این است که من محمد بن عبدالله هستم و پاسخ سؤال دوم این است که من بنده خدا و رسول او هستم، سپس آنحضرت (صلی الله علیه وسلم) آیه (90) سوره نحل را تلاوت نمود: (ان الله یامرکم...) (الآیه) آن دو قاصد عرض کردند: این جملات را باز برای ما تکرار کن، آن حضرت (صلی الله علیه وسلم) تلاوت آیه را ادامه داد تا که آن دو قاصد آن را از بر کردند. قاصدان برگشته نزد اکثم صیفی رسیدند، و اظها داشتند: اول می خواستیم نسب آن جناب (صلی الله علیه وسلم) را در یابیم اما او به این مطلب چندان توجهی نکرد تنها به بردن نام پدر اکتفا نمود، ولی وقتی که ما از دیگران نسب او را تحقیق کردیم معلوم م شد که او از نسب عالی و خانواده ای شریف می باشد، سپس گفتند: آن حضرت (صلی الله علیه وسلم) چند کلمه ای به ما یاد داده است که ما آنها را بیان می کنیم، چنان که آنها آیه را به پیش اکثم بن صیفی خواندند، اکثم گفت: از این معلوم می شود که او به مکارم اخلاق هدایت می کند، و از اخلاق رذیل و بد باز می دارد، و همه ی شما به زودی در دین او داخل شوید، تا که نسبت به دیگران پیش قدم باشید، تا پیرو قرار نگیرید. (ابن اثیر) (هرچند در تفسیر آیه مذکور واقعات دیگری هم ذکر شده است ولی ما به یکی آن اکتفا می کنیم) خواننده عزیز! آیه ای که در اول مضمون نوشته شده همه آنرا در خطبه های نماز جمعه می شنویم؛ ولی شاید تا به حال متوجه نشده باشیم که چه پیام بزرگی در آن نهفته است، که سبب ایمان قومی می شود. سبحان الله گذشتگان چقدر مبارک بودند که با شنیدن یک آیه ای از قرآن دین و مسلک آبا و اجداد خود را (که خیلی مشکل است) رها می کردند. ولی متأ سفانه مسلمانان امروز این قدر همت ندارند که بخاطر خدا عادات رذیله خود را رها کنند... امروزه مسلمانان تمام قرآن را تلاوت می کنند ولی هیچ تغیری در رفتار و کردار بد آنها نمی کند چقدر تفاوت است. باز بسیاری از مردم می نشینند در باره صحابه (رضوان الله علیم اجمعین) قضاوت می کنند... خداوند (ج) توفیق عمل به قرآن را به تک تک شما عزیزان عنایت فرماید از حوصله مندی تان جهان سپاس بنده را از دعای خیر تان فراموش نکنید. | ||||||||||
|